شهید رستگاران

وبلاگ تخصصی شهید علی عبادی

۲ مطلب توسط «محمدمهدی عبادی» ثبت شده است

زندگینامه شهید علی عبادی

شهید عبادی مسئول مجموعه رستگاران که در 16 فروردین 1388 به شهادت رسید.علی عبادی متولد 1352/03/06 در روستای کنگ بخش فلارد استان چهار محال بختیاری در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد ایشان در روستای خویش تحصیلات خویش را انجام دادند از نظر درسی فوق العاده زرنگ و باهوش بودند با معدل بالا سال های تحصیل خود را تا دیپلم گذراندند در مدت تحصیل به علت علاقه ی خاصی که به امام و انتقلاب داشتند اکثرا با معاندان انتقلاب مباحثه داشتند.

بعد از کسب دیپلم در سال 1372به حوزه علمیه شهرستان بروجن رفتند و مشغول تحصیل شدند و در سال 1374 ازدواج کردند که (حاصل ازدواجشان دو فرزند به نام های محمد مهدی در سال 1380 در شهرستان بروجن و فاطمه الزهرا در سال 1385 در شهرستان خاش)بود در سال های آخر درسی همرا با خانواده به شهر مقدس قم رفتند و بعد از اتمام تحصیل به ایشان پیشنهادات زیادی جهت فعالیت در مناطق مختلف کشور شد که ایشان شهرستان خاش را به عنوان فعالیت شغلی خویش انتخاب نمودند و براین اصرار داشتن گویا به ایشان الهام شده که محل شهادتشان است و می گفت هیچ جابرام بهتر از این شهرستان نیست و زمانی که به خاش آمدند بر خلاف جو حاکم بر این شهر اولین هیئت را در مجموعه رستگاران راه اندازی کردند و میگفتند ما نباید به هیچ عنوان مناسبات خود را ترک کنیم و در این هیچ هراسی به خود را ندهیم ایشان بیشترین وقت خود را صرف کار های فرهنگی میکردند و تلاش بی وقفه بر این داشتند که فرهنگ مکتب اهل بیت شهرستان بالا برود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمیکردند و با این که ایشان پیشنهادات زیادی برای رفتن به شهر های دیگر می شد با موقعیت های بهتر ولی ایشان خاش را از همه جا بیشتر دست داشت.

فرزند ایشان میگوید من همیشه با پدرم بودم هم در هیئت کنارشان بودم و هم پای منبرشان بودم و اخلاق خاصی داشت بینهایت ما را به راستگویی و صداقت فرا میخواند و در مواقع جدی جدی بود و در مواقع شوخی شوخ بود.

فرزند شهید میگوید دو روز قبل از شهادت ایشانگفتند خوابی دیده ام که هز چه اصرار کردیم به ما نگفتند و برای تعبیرش با اساتید قم مشورت کردند تهبیرش را هم به ما نگفت در روز شهادت ما خانوادگی طبق معمول جهت کارهای مدرسه به مدرسه رفتیم و تا ساعت 7 شب به همراه خانواده به نظافت و مسائل دیگر

زمان برگشت سوار ماشن شدیم جهت رفتن به خانه که من و پدر پیاده شدیم برای خرید, سوپرمارکت در کنارمدرسه بود, من از پدر زودتر سوار ماشین شدم که صدای وحشتناکی شنیدم برگشتم دیدم پدرم روی زمین است فک کردم پایش پیچ خورده که یه مرد نقابدار اسلحه به دست ب کلت به طرف پدرم شلیک میکند و متواری شدند که پدر در 1388/01/16به شهادت رسیدند.

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدمهدی عبادی

زندگینامه شهید توکلی(دوست ورفیق صمیمی شهید عبادی)

شهید توکلی امام جماعت مسجد اما حسن مجتبی در شب 21 رمضان سال 1386 کنار محراب رسول,قرآن به دست درحال راز و نیاز با خدای خویش به رگبار گلوگله منافقان به شهادت رسید.

مهدی توکلی در سال 1357 در روستای تیمور آباد بخش شیب آباد در شهرستان زابل بدنیا آمدندایشان در خانواده مذهبی و پر جمعیت متولد شد پدر بزرگوار ایشان کشاورز بودند وهمچنین مادرایشان خانه دار بودند که همان زمان کودکی هم تحصیل میکردند و هم در کشاورزی پا به پای پدر کار می کردند.

ایشان دلیل داشتن روحیه مذهبی خاصی نتوانستند بیش از سوم راهنمایی را بخوانند بدلیل علاقه خاص به مذهب و مسائل مذهبی لذا رهسپار حوزه علمیه شدند

و سه سال از زندگی پر برک زندگی خویش را در حوزه علمیه امام جعفر صادق(ع) شهرستان زابل گذراندند و به حوزه علمیه زاهدان هجرت نمودندو مدتی  که در زاهدان تحصیل میکردند با دختر عمویشان ازدواج کردند حاصل ازدواجشان دو دختر با نام های اسماء متولد 1382 و صالحه متولد 1386; همسر ایشان درمورد ازدواج خودشان میگوید بزرگترین دلیلی که بنده شهید را انتخاب کردم طلبه بودن ایشان و داشتن اخلاق حسنه ایشان بود.در سال 1383 همراه با خانواده جه تحصیل به قم تشریف بردند در مدت تحصیل ایشان علاقه بسیاری به کارهای تبلیغی  داشتن و در تمام ایام تعطیلات فراغت خویش به استان و روستاهای اطراف شهرستان زابل جهت تبلیغ میرفتند همسر ایشان می گوید زمانی که روستای افتخار آباد شهرستان خاش رسیدیم از شهید پرسیدم چرا به اینجا افتخار آباد می گویند ایشان جواب دادن به افتخار من که بعد ها متوجه این جمله شهید شدم که شهید با شهادت خویش افتخار این روستا و شهرستان می باشد.همسر ایشان همچنین درباره شهادت ایشان میگوید درشب 19 رمضان مکرر حاجتی را در دعا تکرار می کرد مزدم زمانی که از من جویا شدند که شهید چه حاجتی دارد که من جواب دادم از خودشان بپرسید و جواب ایشان این بود که من از خدایم حاجتم را میگیرم

در روز بیستم ماه مبارک رمضان به ایشان خبر وفات دوستش را دادن ایشان به تنهایی رهسپار زاهدان شدند و به خانواده گفتند چون من امروز بر میگردم شما همراهم نیایید شهید در مراسم دوستش تمام اقوام درجه یک خود و همسرش را ملاقات میکند و در مراسم مداحی میکنی و در مداحی خطاب به دوست مرحومش میگوید که دعا کن من هم پیش شما بیایم و چنان با سوز مداحی میکند که تمام مردم تحت تاثیر قرار میگیرن و در آخر مراسم با پدر و مادر خویش و خانواده همسرش خداحافظی میکند و به شهر خاش و خانه باز میگردد.

در روز 21رمضان برای رفع مشکل اهالی روستا صبح زود به شهرستان خاش میروند و برای نماز ظهر باز میگردند به روستا بعد از اقامه نماز به خانه باز میگردد متوجه بیحال و پریشان بودن همسرش میشود و به اصرار ایشان به دکتر میروند وقتی نماز مغرب و عشاء را اقامه میکند برای افطار دعوت یکی از اهالی مسجد میشود هنگام مراجعه به منزل با حالتی ملکوتی آماده میشود برای احیای شب قدر همسر ایشان میگوید بر عکس معمول من با ایشان خداحافظی کردم و زود تر  به مسجد رفتم در حال راز و نیاز بودم که متوجه آمدن شهید شدم شهید به طرف بلند گو رفتند و مردم را به مسجد فرا خواندند بعد شهید در کنار محراب مشغول تلاوت قرآن بود که صدای موتوری اهالی مسحد را به طرف خود مشغول کرد که دو نفر با لباس نظامی وارد مسجد شدند شهید به رسم ادب به پیشوازشان رفت چند قدمی بر نداشته بود که رگبار گلوله به طرف شهید شلیک شدند و قاتلان بعد از شهادت رساندن  شهید متواری شدند شهید مهدی توکلی در شب 21 رمضان در محراب عبادت قرآن به دست جام شهادت را نوشیدند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدمهدی عبادی